Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ دستـــــ خـــالــــے آمــــده ام کــــریم اهــــل بـیـتـــ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ
جمعه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۱، ۰۴:۳۲ ب.ظ
شنیده بودم
کہ حــســــ♥ــیـن در چــهـــره شــبـیـہ مـــــادرش فــــاطمــہ♥ بود ..
و
حـــســــن ♥ شبـاهــت عـجـیـبـی بہ مــادر ِ مــــادرش بانو خدیجـــہ
داشت
• • •
✿ ح س ن ✿ نہ در چهره کہ در بخشندگی هم شبیہ ش بود
√ خدیجہ بخشنده ترین بانوی مکـــــہ بود
و
√ ح س ن
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ کـــــریم اهل بیتــــ
عَجَب شباهتی ✿
۹۱/۰۵/۱۳
حالا در خانه خودمان نشسته ایم و این اولین شب آرامش ماست…
هنوز لباس عروس و کت شلوار دامادی بر تن مان است…
خسته ایم و این شیرین ترین خستگی دنیاست که پس از سال ها به هم رسیده ایم…
با همان لباس عروس برمیخیزد و ۲ نخ سیگار میاورد و روی پاهایم مینشیند…
یکی بر لب من و دیگری بر لب او…
چشم هایمان میخندد…
میدانیم امشب چه خبر است و این هم… شیرین ترین سیگار دنیا خواهد شد..
چشم در چشم، دست در دست و چند پک عمیق… و فضای خانه مه آلود میشود…
ناگاه لای انگشتانم داغ میشود و از این رویای شیرین بیرون می آیم…
یادم می آید تو سال هاست که رفته ای بی معرفت… و من هنوز با هر نخ سیگار غرق رویای تو می شوم…