امروز هستی ام به امید دعای توست - دانلود

تقدیم به ریشه ی هستی ام

 مادر بهشت من همه آغوش گرم توست

گوئی سرم هنوز به بالین نرم توست

پیوسته در هوای تو چشمم به جستجوست

هر لحظه با خیال تو جانم به گفتگوست

مادر صدای گردش گهواره ات هنوز

می پیچد به گوش دل و جان شبانه روز

دستی به مهر طفل و به دست دیگر نهان

مادر ببین به عرش خدا میدهی تکان

زین کاروان روز و شب من که شد روان

مادر توئی تو قافله سالار کاروان

این قافله هنوز تو می بندیش درای

زنگ شتر هنوز به آهنگ لای لای

در خواب و در خیال همه با تو ام هنوز

تنهائی ام مباد که تیره است بی تو روز

در اندرون من نای و نوای توست

وان نای و وان نوا به دم جانفزای توست

دائم حریم قدس تو احساس می کنم

احساس قدس آن دم انفاس می کنم

در خانه هر کجا نگرم خاطرات توست

هم خاموشانه قصه مرگ وحیات توست

هر کنج خانه بینم از تو نشانه ها

ای مادر ای تو روشنی آشیانه ها

هر چرخ خانواده که مادر مدیر اوست

پیوسته بر مدار محبت مسیر اوست

مادر حیات باتو بهشت است وخرم است

ور بی تو بود هردو جهانش جهنم است

پستان توست چشمه ی نوشین سلسبیل

ای چشمه ات هنوز شکر با منش سبیل

موسیقی بهشت همانا صدای توست

گوش دلم به زمزمه ی لای لای توست

مادر به قصه های تو می خفت غصه ها

می رفت چشم و گوش به دنبال قصه ها

یک عمر در پناه تو خفتیم مست و لول

گوئی هنوز در تو گریزم ز دیو و غول

تا با حریم گرم تو بودیم در تماس

هرگز نبودمان به دل از دیو و دد هراس

هرکو چو من نوازش مادر بچشم دید

از دیدن یتیم بلرزد تنش چو بید

از کودکان مدرسه گر خود توانگر است

طفل ملول را به جبین داغ مادر است

آن شیر خواره کو بسرش نیست مادری

زان دلخراش تر به خدا نیست منظری

ما را عواطف این همه از شیر مادر است

این رقتی که در دل و این شوری که در سر است

در طفلی آنچه دیده بشر مهر مادری

تحویل میدهد به بزرگی به دیگری

آنکس که سایه ای بسر از مادرش نبود

مشکل بزیر سایهء او می توان غنود

اغلب کسان که پرده ی حرمت دریده اند

در کودکی محبت مادر ندیده اند

مادر تو آن فرشته که طومار سرنوشت

در پیچی و جهنم ما را کنی بهشت

مادر به نوشخند تو آفاق می شگفت

گوئی که از تو کون و مکان حرف می شنفت

با شادیت نبود غمی را مجال ایست

اما به گریهء تو هم آفاق می گریست

گر برده مرگ شخص تو یادت نبرده است

تو زنده ای همیشه که یادت نمرده است

بختم هنوز از گل روی تو گلشن است

غمخانه دلم به چراغ تو روشن است

از اشک تو چکیدهء ذوق و صفا شدم

کانونی از محبت و مهرو وفا شدم

از توست ساز و سوز رباب شکسته ام

مدیون توست این همه دیوان که بسته ام

صد قصه عشق بودی و می خواندمت مدام

رفتی و ماند قصه ی صد عشق ناتمام

بس انتظار من بکشیدی تو محتشم

اما من انتظار تو نومید می کشم

وقتی که یاد آنهمه رنج آمد و عذاب

مادر به جان تو! جگرم می شود کباب

ای وقف کرده زندگی از بهر کودکان

رفتی و زندگی همه شد زهر کودکان

ای سینه داشته سپر هر بلای من

اکنون بکن شفاعت من با خدای من

امروز هستی ام به امید دعای توست

فردا کلید باغ بهشتم رضای توست

روزی اگر به چشم تو بینند این جهان

دیگر به سینه ای نشود کینه ای نهان

از چشم مادران بخدا هرکجا سری است

آن سر چرخنده در قرق مادری است

آن کو به خون یک پسر انگشت می نهد

آخر جواب نالهء مادر چه می دهد!؟

هر جاکه خائن پسری یا که دختری است

چون سایه در تعاقب او آه مادر است

آخر چو یاد مادر مسکین به دل کنی

گر خون روان شده است تو باید بحل کنی

آری! به احترام تو مادر همین بشر

روزی گذشت می کند از خون یکدیگر

آن روز آدمی دو جهانش بْوّد بهشت

زیرا که نخل حرمت مادر به دهر کشت

این راز آن حدیث که نقل از پیمبر است

جنت نهاده زیر قدمهای مادر است

 

استاد شهریار

برای دانلود فایل صوتی  اینجا  کلیک کنید.